loading...

آئین مستان

متن روضه شهادت حضرت محمد گریز به کربلا,متن روضه شهادت حضرت محمد گریز به روضه امام حسین,متن روضه شهادت حضرت محمد گریز به روضه حضرت زهرا,متن روضه شهادت حضرت محمد,رحلت رسول اکرم,متن روضه,شهادت حضرت محمد,

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2235 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1747 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1293 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 696 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 633 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 609 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3494 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6711 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2844 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3820 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3241 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3569 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4141 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3678 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7262 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4952 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5894 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4372 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5539 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4182 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 8599 زمان : نظرات (0)

باز دارم به سر هوای ضریح

دلمان تنگ شد برای ضریح

دوست دارم رها شوم از خود

در میان سر و صدای ضریح

چقدر دل شکستگی خوب است

در حریم پر از دعای ضریح

دست هایِ پر از تمنایی

می خورد رویِ حلقه های ضریح

می شود خوبتر خدا را دید

در همان یا رضا رضای ضریح

واجب واجب است به هر عاشق

سجده ی شکر پیش پای ضریح

حرم ثامن الحجج رفتم

واقعاً واقعاً به حج رفتم

اشک با من سرود غم با تو

نوحه ی گریه دار و دَم با تو

گفتن شعرِ روضه ها با من

جلوه دادن به محتشم با تو

ناله از دل زدن فقط با من

کربلا کردن دلم با تو

گُذری کن شبی به روضه ی ما

چشم با این گدا، قدم با تو

دست با من، به سر زدن با من

شور این خیمه و علم با تو

روضه خواندن برای تو با من

اشک ها دمادم با تو

روضه خواندی تو ای امام غریب

جَدِّ ما تشنه بود یَابنَ شبیب

جَدِّ ما را سوارها کشتند

بین گودال بارها کشتند

جَدِّ ما یک نفر ولی او را

لشگری از هزارها کشتند

اعتبار تمام عالم را

جمع بی اعتبارها کشتند

چکمه را روی عشق  می کوبند

جد ما را شرارها کشتند

خواهرش را پس از بریدن سر

خنده ی نیزه دارها کشتند

وای از عصر روز دهم

وای از ضربه ی دوازدهم

لب خنجر به زوی حنجرش بود

به سویش چشم های دخترش بود

تمام لحظه های سر بریدن

سرش بر روی پای مادرش بود

زنای نوغان (یکی از مناطق قدیمی و تاریخی مشهد است) مهریه هاشون هلال کردن، گفتن: مهریه مون هلال ما هم می خوایم بریم تشیع پیکر پسر فاطمه، زن ها همه اومدن اینقدر گریه کردن و صورت خراشیدن، اومدن گل ها رو کنار زدن بتونن جنازه رو پیدا کنن، اما یه جای دیگه گفتن: سر پسر پیغمبر داره میاد زن ها رفتن روی پشت بام سنگ برداشتن، اینقدر سنگ زدن سر عزیز دل فاطمه روی زمین افتاد، پیشانی زینب شکست، ای وای حسین.....

حسین آرام جانم

حسین روح روانم

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 954 زمان : نظرات (0)

به همان کس که محرم زهراست

دل من غرق ماتم زهراست

شب آخریه بی بی می خواد سفره و جمع کنند، سفره ای که خودش دو ماه برا حسینش، براحسنش، برا باباش، برا امام رضا پهن کرده، شب آخر ماه صفر، با دستای خودش شال عزا از گردن مهدی در میاره، همه می گن ما مزد عزاداری از فاطمه می خواهیم، ما میگیم عذر عزاداری از فاطمه می خواهیم، بی بی جان عذر می خواهیم نتونستیم حق روضه هاتونو ادا کنیم، تا فاطمیه زنده باشم قول می دم جبران کنم، مادر مادر مادر

به همان کس که محرم زهراست

دل من غرق ماتم زهراست

گر محرم عزای زینب بود

فاطمیه محرم زهراست

طاق محراب و گنبد مسجد

یادگار قد خم زهراست

و آن چه در حشر هم نمی خشکد

کوثر اشک نم نم زهراست

و آنچه شرح غمش بود بسیار

زندگی کردن کم زهراست

و آنچه خشم خدا به آن بسته است

موی خاکی و در هم زهراست

 وقتی خواست از مدینه حرکت کنه، زن وبچه اهل و عیال، همه رو جمع کرد، فرمود: من دارم میرم، همتون پشت سر من گریه کنید، وقتی گفتند: آقا جان خوب نیست آدم پشت سر مسافر گریه کنه، آقا سر انداخت پایین، فرمود: آره، اما مسافری که امید برگشت داره، من که یقین دارم که دیگه از این سفر برنمی گردم، می خوام عرض کنم آقاجان، هرکی می خواد بره سفر، اگر امید برگشت نداشته باشه، اگر قرار بر اینه اهل و عیالو و خانواد ه اش و دعوت به گریه و ناله کنه، درستشم شاید همین باشه، یه سوال دارم از شما، می خوام بگم چرا کربلا جریان برعکس شد، حسین داشت می رفت میدان، دید زینب داره گریه می کنه، گفت: زینب جان گریه نکن، گریه ها رو نگه دار، چرا گریه نکنم، گریه ها رو نگه دار، برا وقتی که تو رو به اسارت می برند، می بینم دستای تو رو بستند، کوچه به کوچه، شهر به شهر، گذر به گذر، با دست بسته تو رو می برند، گریه ها رو نگه دار برا اون روز.

یا امام رضا این آرزوهایی که ما داریم، همه از خواسته های شما نشئت میگیره، آرزویه تک تک ماست، واسه ارباب بی کفنمون جون بدیم، شما هم همین کارو کردید، اون لحظات آخر، دیدند، فرشای حجره رو جمع کردید، فرمود می خوام رو خاک جون بدم مثل جد غریبم حسین، نمی دونم اون لحظات آخر لب تشنه بودید، یا نه، عرضم تمام همین یک جمله، اما خدار و صد هزار مرتبه شکر، وقتی می خواستی جون بدید، دیگه زن و بچه کنارت نبود، دخترت نبود، لحظه جون دادن تو رو ندید، اما بمیرم برای اون آقایی که، وقتی که می خواست جون بده، زینب آمد بالای تل زینبیه، از اون بالای بلندی نگاه کنه، ببینه دور حسین حلقه زدند، های اخرین ناله های محرم و صفره، ها، نیزه دار با نیزه می زنه، شمشیر دار با شمشیر می زنه ، حسین.... لذا وقتی برگشت مدینه، این روضه اگر متواتر نبود تو مقاتل، باورش برا، آدم سخت بود، مگه می شه، دو تا همسر، دو ماه همدیگر رو ندیدند، همدیگر رو نشناسند، عبدالله چشم تو چشم زینب، گفت: تو خانم منو ندیدی، گفت عبدالله حق داری منو نشناسی، خودم دیدم بین دو نهر آب.... حسین....

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 9209 زمان : نظرات (0)

امام برهه ی تزویرهای بسیاری

به وقت رفتن مسجد، زره به تن داری

كریم شهر مدینه غریب افتادم

به جان مادرت آقا، برس به فریادم

خدا انشاالله برا هیچکی پیش نیاره، انشاالله هیچ وقت جلو چشمت...... بزار اینجوری بگم.... وای مادرم.... دیگه از امروز به بعد عادت کن به این کلمه و ذکر..... وای مادرم...... خبر دادن به پیغمبر: یا رسول الله وحشی اومده مسلمان بشه؛ وحشی یکی از کفاره، قاتل حمزه سیدالشهدا است، حضرت فرمود: دین ما دین رحمت، هر کی می خواد به اسلام ملحق بشه ما سد نداریم، می تونه بیاد شهادتین بگه؛ بعد دیدن حضرت مکث کرد، فرمود: ولی بگید جلو چشم من نیاد، پرسیدند: یا رسوالله چرا نیاد؟ آخه وقتی می بینمش یاد بدن پاره پاره عموم می افتم، اون قاتل عمو جانم، من برا اون آقایی بمیرم که هی تو کوچه ها را می رفت....

اللهی بشکند دست مقیره

که بین کوچه ها بی مادرم کرد

امروز نشست کنار جنازه داداشش حسین یک طرف، عباس یک طرف،  هفتاد چوبه تیر به بدن امام مجتبی و به تابوت زدند، تا قبل از شهادت بی بی تابوت عرب دیواره نداشته، اما مادرش یه رسمی گذاشت نمی دونم شاید به فکر حسنش بود، گفت: علی یه تابوتی بساز که حجم بدنم معلوم نباشه، خدا کنه تابوت حسنش هم دیواره داشته باشه، اگه دیواره داشته باشه شدت تیرها رو میگیره، اگه دیواره نداشته باشه این تیرها کفن پاره میکنه، بدن سوراخ کرد، ابی عبدالله تیرها رو بیرون کشید، دیگه لباس نو نمی پوشم، دیگه محاسنم خضاب نمی کنم، غارت زده منم... ابی عبدالله امروز از بدن برادرش تیر بیرون کشید، این بار آخر حسین نبود که از یه بدن تیر می کشه، کربلا یه تیر از گلوی علی اصغر، اومد کنار علقمه یه تیر از چشم عباس، اما این دو تا تیر یه طرف، چرا؟ این دو تا تیر از همون موضعی که زدند ابی عبدالله کشید بیرون، اما یه تیر سه شعبه خورد وسط قلب حسین هر کاری کرد تیر از مقابل در بیاره، خم شد...حسین....

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 761 زمان : نظرات (1)

آنکه بار خلق را بر دوش خود می برد چون شد

آنکه بهر عزّت ما خون دل می خورد چون شد

آنکه خندید و لبش از سنگ کین آزرد چون شد

آنکه گُل گفت و گُل رویش ز غم پژمرد چون شد

در کجا کردی تو پنهان آفتاب جان ما را

قلب آدم در غم پیغمبر خاتم گرفته

بغض مانده در گلوی عترت و عالم گرفته

منبر و محراب و مسجد را غبار غم گرفته

حضرت زهرا سیه پوشیده و ماتم گرفته

اشک غربت کرده پر، چشم علی مرتضی را

زینب و کلثوم با مادر عزا دارند هر دو

با علی در گریه و اندوه و غم یارند هر دو

در کنار فاطمه با چشم خونبارند هر دو

دیده گریان، دست بر دل، سر به دیوارند هر دو

هر دو می بینند اشک غربت شیر خدا را

فاطمه یک دم نیفتد نام بابا از زبانش

جان رسیده بر لب و از دست رفته جان جانش

تیره تر از گوشه ی بیت الحَزن شد آشیانش

هیزم آوردند جای دسته گل در آستانش

سوختند از شعله ی آتش در بیت الولا را

لحظه های آخر پیغمبر فرمود: کاغذ قلم بیارید براتون یه چیزی بنویسم تا روز ابد گمراه نشید، اون دو تا ملعون گفتند: ولش کنید پیر شده داره حزیون میگه، فرمود: پس میگم به خاطر بسپارید، "انی تارکم فیکم الثقلین: کتاب الله و عترتی"، من دو تا چیز به یادگار میزارم: کتاب خدا و بچه هام (عترتم) را؛ قرآن رو که جلوی علی رو نیزه زدند، بچه هاشم که معلوم شد، قرآن که بین در و دیوار له کردن، قرآن که ریسمان بهش انداختن بردن، قرآن که تیر بارون کردن، قرآن رو خاک کربلا کشوندن؛

حرفاش زد آرام زیر لب امیرالمومنین صدا زد، امیرالمومنین گوش مبارک کنار لب های پیغمبر برد داره گوش میکنه، اما کسی نمی دونه چی میگه، هم رسول خدا گریه میکنه هم علی، هر چند لحظه ای امیرالمومنین یه نگاهی به فاطمه اش میکنه سرش تکون میده، حضرت زهرا اینقدر گریه کرد پیامبر فرمود: بیا بابا، در گوش حضرت زهرا یه حرفایی زد، او هم نگاهی به امیرالمومنین می کرد گریه می کرد.

شاید به علی می گفت: علی صبر کن خونت آتیش میزنن، همسرتو میزنن، بچه هاتو میکشن، علی جان بی یار میشی، زخم زبون میخوری، تنها میشی، همه ی اینا گفت؛ اما جمله ای به امیرالمومنین نگفت لبخند بزنه، اما یه جمله به خانم گفت بعد این همه گریه دیدن خانم لبخند زد، یه لبخنی زد فاطمه؛ امیرالمومنین به حضرت زهرا فرمود: اون حرف چی بود که تو رو به لبخند واداشت، فرمود: علی جان همه مصیبت ها رو بابام گفت، آخرش فرمود: اولین نفری که به من ملحق میشه تویی، دوری منو تو زیاد طول نمی کشه.

دیگه لبخند فاطمه رو کسی ندید، تا اون زمانی که اسماء یه نقشه تابوت برای فاطمه کشید، یه لبخند زد گفت اسما: این برای آقام نگه دار از روی این یه دونه برای من بسازه....

باغبانا بعد عمری خون دل حقّت ادا شد

غنچه از گُل، گُل ز بلبل، بلبل از گلشن جدا شد

با تنِ تنها اسیر روبهان شیر خدا شد

فاطمه از پا فتاد و طفل معصومش فدا شد

تسلیت دادند با ضرب لگد خیرالنّسا را

اصلاً به شیعه خوشی نیومده، دو سه روز نگذشت، همین آخرای ماه صفر هیزم آوردن خونه رو آتیش زدن.....

اولین تیغی که دشمن بعد پیغمبر کشیده

پیش چشم فاطمه بر کشتن حیدر کشیده

ناله آنجا از جگر صدیقه ی اطهر کشیده

زین جنایت ناله هم محراب و هم منبر کشیده

در غم حیدر کشیده ناله ی واغربتا را

همچین که فرمود: اگه الان آقا منو رها نکنید، بند از دستش وا نکنید، اگه نذارید بره، میدونید چکار می کنم، پیراهن بابام رو سرم میزارم، نفرینتون می کنم؛ همچین بی بی ارده کرد نفرین کنه، سلمان میگه: دیدم دیوارها مسجد از جا بلند شد، دیدم ستون های مسجد از جا کنده شد، آقام علی فرمود: سلمان برو به فاطمه ام بگو مگه قرار نیست صبر کنیم، اومدم به بی بی عرض کردم، فرمود: چون علی گفته چشم؛

یا محمد بعد تو شیر خدا خانه نشین شد

اینقدر سفارش کرد، میومدن میدیدن پیغمبر  داره با علی گل میگه گل می شنوه، یه نقشه برا علی کشیدن، میدیدن همه به پیغمبر بگن یا رسول الله، در عالم فقط یه نفر میگه بابا اونم فاطمه است، برا اونم نقشه کشیدن، میدیدن یه نفر رو دامن پیغمبر جا داره برا اونم نقشه کشیدن،

پیغمبر وارد خانه ی فاطمه شد، دید آقا ابی عبدالله خوابه، کنار حسین نشست، دستاش گذاشت اینو و اونور طفل یکی دو ماهه شروع کرد بوسیدن، صورت، لب ها، گردن، سینه، شانه هاش، دستاش، انگشتاش، پهلوهاش، تا نوک پاشو بوسید، یعنی حواستون به این بچه باشه،

یا محمد بعد تو شیر خدا خانه نشین شد

چون کتاب آسمانی دخترت نقش زمین شد

لاله باران پیکر پاک حسن از تیر کین شد

کشته فرزندت حسین از خنجر شمر لعین شد

شرح، میثم می دهد بر امّتت این غصه ها را

حرفاشُ زد، فرمود: حالا بگید حسن و حسین هم بیان، اومدن خودشون رو بدن پیغمبر انداختن یه بوسه از لب های امام حسن می گیره، یه بوسه از گلو امام حسین می گیره، علی اومد بچه ها رو برداره پیغمبر فرمود: رهاشون کن، اینا که باشن من راحت جون میدن، اینجا یه جا می خواست بچه ها رو جدا کنه، هفتاد و پنج روز دیگه همین دو بچه رو اومد از روی سینه مادر برداره، حسین می آورد کنار حسن خودش می انداخت، اما کربلا بچه ها رو با تازیانه از بدن بابا جدا کردن، ای حسین....

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 8725 زمان : نظرات (0)

در دلم شوق ماسوا دارم

میل پرواز تا خدا دارم

سر راه کسی نشسته ام و

 دست خالی چو یک گدا دارم

 من گدای همیشه محتاجم

تا زمانی که مجتبی دارم

عرب بادیه نشینه، تبلیغات بدی در مورد امام حسن (ع) شنیده، اومد مدینه دنبال خونه ی امام حسن  (ع) می گشت تو کوچه ی بنی هاشم امام حسن پیدا کرد، گریبان گرفت، محکم چسبوند به دیوار چشم تو چشم امام حسن، شروع کرد گفت، هرچی لایق دشمن بود گفت و گفت، تموم شد حرفاش، وایساد جواب بشنوه، آقا امام مجتبی یه نگاهی تو صورتش کرد، فرمود: غریبی، سرش شل شد، فرمود: گرسنه ام هستی، دستاش شل شد، فرمود: تو راه موندی، بیا بریم خونه ی ما غذا بخور، پاهاش شل شد رو زانوهاش نشست، آقا امام حسن خواست بلندش کنه، تا دولا شد دید افتاد رو پای امام حسن، گفت: آقا یه حرف هایی میزنن، لال بشم، من دیگه از این حرفا نمی زنم، از این به بعد، هرکی حرف بزنه خودم جگرش پاره میکنم...

من گدای همیشه محتاجم

تا امام چو مجتبی دارم

 از مدینه ست، از دعای حسن

 من اگر شور کربلا دارم

 چشم من بی دلیل ابری نیست

 در گلو بغض بی صدا دارم

 سینه ام گر گرفته میسوزد

بین این سینه شعله ها دارم

من دچار غم حسن شده ام

غصه دار غم حسن شده ام

درد دلش به عباسش نمی گفت، چرا؟ آخه عباس دلش طاقت نمی آورد درد دلش گوش کنه، یه ضرف دلی مثل ابی عبدالله می خواست، بعضی وقتا دو تایی می نشستن براش روضه می خوند تو کوچه رو نبودی...

گفت آقا جان دیر برسی حسینت یه نفر داره می کشه، دوید امام مجتبی تو کوچه، دید ابی عبدالله نانجیبی رو زمین خوابونده، روسینه اش نشسته و شمشیر دستشه همه میگن حسین جان رهاش کن، رهاش نمی کرد، اومدم دستش گرفت؛ حسینم، جان مادر این مرد رو رها کن، شمشیر از دستش افتاد، داشتن بر می گشتن امام مجتبی گفت: چی شد؟ گفت: داداش اینقدر ناسزا به بابام گفت، فرمود: من چی بگم پای منبر...

ساکت از ضعف پیکرت هستی

فکر افتادن پرت هستی

دست هایت چقدر می لرزد

در نفس های آخرت هستی

گفته بودی که تشت را ببرد

چقدر فکر خواهرت هستی

تن تو تیر می خورد وقتی

پیش چشم برادرت هستی

تکه ها جگر قسم می خورد

زخمی از داغ مادرت هستی

رفتی و گوشواره باقی ماند

شاهد اشک دلبرت هستی

ماجرای تو مو سفیدت کرد

غربت کوچه ها شهیدت کرد

گفتن: آقا مگه شما چند سالتون موهاتون اینقدر سفید شده، فرمود: اولاً، ما بنی هاشم زود پیر میشیم، دوماً، صحنه ای که من تو کوچه دیدم، همون موقع پیر شدم...

غربت کوچه ها چه سنگین است

گریه ی بی صدا چه سنگین است

مادرت بی دلیل ناله نزد

ضربه ی بی هوا چه سنگین است

کوچه بنی هاشم خیلی باریکه، وقتی دستت باز کنی دست به دوتا دیوارها می خوره، داشت برمی گشت دید راه بسته شده، اینقده این نامرد خبیث بوده به یک زن باردار یه نگاه خضبناک کرد، این زن بچه اش سقط کرد، چه کسایی با سیلیش از دنیا رفتن امام صادق فرمود: قاتل مادرم ضربه های غلاف بود، ضربه های لگد بود؛ اما نفرمودن فقط این دوتا مورد، شاید روز قیامت همون سیلی کار خودش کرد......

بغض خود بشکن خلاصم کن

بغض بی انتها چه سنگین است

زن همسایه سر تکان می داد

دست آن بی حیا چه سنگین است

رفتی آستین به دندانت

گریه بی صدا چه سنگین است

سایه ات بر سر اهالی شهر

مادر این روزها چه سنگین است

کمتر از یه فته دیگه همین ماجرا اتفاق می افته، هنوز کفن پیغمبر خشک نشده بود، اونطوری با دخترش تا کردن، امام حسن شاهد ماجرا بود، دیگه راحت شد از غم غصه ها، لحظه آخر دید ابی عبدالله داره زار میزنه، امام حسن هم گریه اش بلند شد، ابی عبدالله گفت: داداش ناله ات عجیب شد، برا چی داری اینطوری زار میزنی، اولین کسی در اهل بیت این عبارت به کار برده امام حسنه، فرمود: لا یوم کیومک یا اباعبدالله، الان همه ی شما هستید، سرم روی زانوی تو، می بینم اون ساعتی که به رو، روی خاک می خوابوننت، حسین......

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 2953 زمان : نظرات (0)

از سراپای مدینه گِل غم می ریزد

اشک از دیده ی غم بار حرم می ریزد

از نگاه  نگران  برق اِلم می ریزد

خوب پیداست که باران ستم می ریزد

آه آرامش زهراست بهم می ریزد

سایه ی خنده از این گلکده کم کم برود

یا قرار است که پیغمبر اکرم برود

نور از خنده لبهای ترش می بارید

از گرفتاری امت به جزا می ترسید

گفت :شیعیانم، امتم؛ قربونت برم که یک بار مارو نفرین نکردی. انبیاء همه نفرین که کردن، زیرو رو شد عذاب اومد، گرفتار شدن؛ اما رسول اکرم، خدا فرمود: نفرینشون کن؛ گفت :گناه دارن نمی فهمن، پیشنهاد نفرین رو خدا به پیغمبر داد. همونطور که امیرالمومنین، دیگه علی فاطمه رو از دست داده بود، عطر نزد بعد از بیست و پنج سال، گفتن آقا عطر می زنی؟ فرمود: نه من عزادارم فاطمه رو از دست دادم. نفرین امیرالمونینم گوش بکنید، میگه پیغمبر رو در عالم رویا دیدم ،علی جان چطوری؟ گفتم: آقا جان خسته شدم از دست اینا. اینقدر لجبازن؟ فرمود: نفرینشون کن؛ خدا منو از اینا بگیره یکی مثل خودشون بهشون بده. این کوفه به همین نفرین دچار شد، یعنی امیرالمومنین ظرفیت همه بلاهای دنیا رو داره

نور از خنده لبهای ترش می بارید

از گرفتاری امت به جزا می ترسید

در به در درپی ارشاد بشر می گردید

مثل او هیچ رسولی غم و اندوه ندید

در دلم شور عجیبی است، نمی دانم چیست

در گلو بغض غریبی است، نمی دانم چیست

دخترت زار به سر می زند، ای وای دلم

در دلم غصه شرر می زند، ای وای دلم

پدرم حرف سپر می زند، ای وای دلم

حرف از داغ پسر می زند، ای وای دلم

یک نفر آمده در می زند، ای وای دلم

دل بریدن ز تو بابا به خدا آسان نیست

 بعد تو واسطه ی وحی خدا با ما کیست

این جوان کیست که از دیدن رویش در دل

در زدن جوان رعنا و زیبا رویی پشت دره، حضرت عزرائیل بود، عزرائیل هم در این خونه رو میزنه بی اذن وارد نمی شه....

این جوان کیست که از دیدن رویش در دل

غصه داخل شده و خنده ز لب شد زائل

آه یا رب شده انگار صبوری مشکل

گفت با لحن غریبانه ولی چون سائل

با اجازه بگذارید بیایم داخل

با ادب آمد و در پیش پدر زانو زد

پرده از صورت پوشیده خود یک سو زد

مژده ای رحمت رحمان که سحر نزدیک است

ای رسول مدنی وقت سفر نزدیک است

شب بیچارگی نسل  بشر  نزدیک  است

به علی هم برسان روز خطر نزدیک است

و قت آتش زدن یاس و تبر نزدیک است

پدر آماده رفتن به سماوات ولی

نگران است برای غم فردای علی

تکیه بر دست علی زد گل باغ ایجاد

 نظری کرد به زهرا و دوباره افتاد

آه از سینه ی افلاک بر آمد هیهات

به علی فاطمه را باز امانت می داد

داشت اما خبر از قصه زهرا ای داد

این همه بی کس ای وای سرم درد گرفت

دل سرشار غم و شعله ورم درد گرفت

او ز فردای حسین و حسنش داشت خبر

از خزان گشتن باغ و چمنش داشت خبر

ازبه آتش  زدن یاسمنش داشت خبر 

از غم حیدر خیبر  شکنش  داشت خبر

از حسین و بدن بی سرش داشت خبر

اشک از دیده فرو ریخت و روحش پرزد

پر زد و دختر مظلومه او بر سر زد

این اسلام با محرم و صفر زنده است، یهود می دونست اسلام میاد و همه دنیا رو می گیره یهود میدونست یه پیغمبر می یاد خاتم پیغمبرانه، این پیغمبر کاری می کنه کارستون، همه دین ها در دینش خلاصه می شه ،این رو می دونستن بشارت ها در تورات  و زبور داده شده بود؛ می دونستن پیغمبر فعالیتش تو مکه نمی گیره چند صد سال قبلش رفتن دو مدینه جا گرفتن، اینا آماده بودن به موقع ضربه رو بزنن. از علی هم نقره داغ شده بودن، در خیبر کنده بود، بعضی ها می گن چرا روز دوشنبه، اینقدر برنامه ریخته بودن، با هوچی گری اومدن بیعت گرفتن، چون بیشترین جمعیت یهود روز دوشنبه، دوشنبه بازارشون تو مدینه بود، همه جمع شدند اون روز رفتند در خانه رو آتش زدند. مهربانترین مادر عالمه، مادر اربامه، مادر امام زمانه، همه زندگیمه فاطمه، آی خدا تو شاهد باش، منو تیکه تیکه کنن یه ذره از محبت فاطمه دست نمی کشم، من با محبت زهرا زنده ام ؛ جمعیت زیادی از یهود جمع شدند دیدن علی رو دارن می برن، همین که کمبرند علی رو کشید حریف نشدن، از یه طرف فاطمه با قوت الهی نه قوت بشری، کمربند مولا رو کشید. همه نامردا رو زمین ریختند، آی کینه به دل گرفتن علی رو رها کردند، با قلاف و تازیه با تمام کینه ها زدند، مادر زیر دست و پا گم شد. اینجا یه جا یهود داشتند نگاه می کردند، یک جا هم زینب تو محله یهودیا همه سنگ برداشتند ای حسین...

امام سجاد فرمود: هفت تا مصیبت به ما وارد شد تو شام، بالاترینش این بود ما رو از محله ی یهودی ها بردن، اونقدر سنگ زدن سر بابام از رو نیزه افتاد، حسین....

 

تعداد صفحات : 48

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 122
  • تعداد اعضا : 347
  • آی پی امروز : 402
  • آی پی دیروز : 676
  • بازدید امروز : 1,070
  • باردید دیروز : 4,533
  • گوگل امروز : 8
  • گوگل دیروز : 43
  • بازدید هفته : 5,603
  • بازدید ماه : 5,603
  • بازدید سال : 1,320,636
  • بازدید کلی : 19,826,464